محمدفوادمحمدفواد، تا این لحظه: 14 سال و 20 روز سن داره

محمد فواد گل مامان و بابا

مهمان امام علي

محمد فواد بخاطر كار باباش توفيق پيدا كرده به همراه آبجي وماماني چند ماهي در نجف مهمان امام علي باشه محمد فواد امام علي رو خيلي دوست داره و هر روز و هر شب به باباي مي گه بريم حرم و بابايي هم به اتفاق زينب جون و ماماني هر شب حرم مي بردشون - هتلي كه محمد فواد هست نزديكترين هتل به حرمه و براي همين تا از هتل بيرون مي آن به حرم مي رسن .محمد فواد تا گنبد با صفاي امام علي رو مي بينه مي گه سلام علي جون سمت ضريح هم مي ره بوس مي كنه و دعا مي كنه و زود مي گه بابا پول علي جون يعني پول بده تا تو ضريح بندازم. خلاصه ماه رمضون تو نجف خيلي  باصفاست   ...
1 مرداد 1391

دعا برای شفای محمد فواد

محمد فواد چند روزه بیماره و تب شدید داره دیشب هم خون دماغ شدیدی شد و حسابی مامان و بابا رو ترسوند که باعث شد سریع به بیمارستان برسوننش . امروز قراره ازمایش خون بده که ببینن علتش چیه . دعاکنین چیزی نباشه و زود خوب بشه. ممنون از همه
20 فروردين 1391

محمد فواد و علاقه به وزنه برداری

    محمد فواد به ورزش وزنه بردای علاقه داره و معمولا در خانه تمرین می کنه آخرین بار هم عید بود که پیش عموها و عمه ها و پدر بزرگ و مادر بزرگ حرکات نمایشی انجام داد. البته من ومامانی دوست داریم ورزش کنه ولی ورزش های سنگین رو دوست نداریم به هر حال امسال دعوت شد برای المپیک !!! ...
17 فروردين 1391

تاثیرات تلویزیونی

دیشب شبکه نمایش فیلم رئیس بزرگ بروسلی را نشان داد و محمدفواد با یک دقت خاصی این فیلم را نگاه می کرد و در زمان نمایش فیلم حسابی ساکت بود و ما هم کاری بهش نداشتیم . ولی بعد از فیلم حسابی هیجانی شده بود و حرکات بروسلی را بر روی من پیاده می کرد خلاصه کلی با ضرباتش من رو مورد نوازش قرار داد  و با هر ضربه صدای ضربه روهم در می آورد . خلاصه متوجه شدم که این فیلمها براش خیلی خوب نیست و همون کارتون ببینه بهتره. ...
25 دی 1390

اسب سواری محمدفواد

مدتی پیش به یک اردوگاه تفریحی رفتیم و محمد فواد برای اولین بار سوار اسب شد و دو دور با اسب چرخید البته در این مدت بابا هم دنبال اسب می دوید که یک وقت نیفته ، خلاصه اون روز کلی کیف کردندوکلی هم بازی کردند . ...
6 دی 1390

به یاد مادر بزرگ خوب

امروز سالگرد فوت مامان بزرگ محمد فواد و زینب بود و همگی با هم به بهشت زهرا رفتیم و مراسمی برای مادربزرگشون گرفتیم . محمد فواد هم طبق معمول بعد از چند دقیقه نشستن در کنار قبر خسته شد و شروع کرد به بازی کردن با بچه های هم سن وسالش اما زینب تا آخر برنامه نشست و بعدش قبر مادربزرگشو شست و با گل تزئین کرد. زینب با اینکه مادربزرگشو ندیده ولی اونو خیلی دوست داره. مادربزرگ خوبشون که استاد قران هم بود قبل از اینکه نوه هاشو ببینه و قبل از اینکه حتی عروسی بچه هاشو ببینه در جوانی یعنی سن ٣٨ سالگی به رحمت خدا رفت . قطعا اگر الان بود چقدر خوشحال می شد وقتی نوه های گلشو می دید . ولی افسوس. روحش شاد. ...
5 دی 1390

محمد فواد و تماشای تلویزیون

محمد فواد علاقه زیادی به تماشای تلویزیون داره و چنان به تلویزیون خیره می شه که هر چه صداشم می کنیم متوجه نمی شه. دیشب مامان محمد فواد برد بخوابوندش ولی مدتی بعد دیدم صدایی می آد نگاه کردم دیدم بغلم دستم نشسته و تلویزیون نگاه می کنه .
3 دی 1390

تصادف در خونه و زخمی شدن محمدفواد

امروز بعد از ظهر محمد فواد و زینب بازی می کردند . زینب کامیون بزرگ محمد فواد را به سه چرخه بسته بود و محمد فواد رو که توی کامیون نشسته بود می کشید یک دفعه محمدفواد بلند شد و افتاد خورد به میله سه چرخه و تیزی میله دهنش را از بیرون و داخل زخم کرد کلی خون از دهنش اومد و حسابی ما را ترسوند . بردمش حمام تا خون دهنش بند بیاد البته گریش زود تمام شد ولی خواهرش کلی براش گریه کرد .آثار این تصادف رو صورتش مونده و از داخل هم دهنش زخمی شده است. انشاالله که زودتر خوب بشه و امیدوارم از این به بعد هم محمدفواد و هم زینب موقع بازی دقت بیشتری کنند.
28 آذر 1390

محمد فواد عزیز

محمدفواد هر وقت که من یا مادرش نماز می خونیم می آد کنارمون می ایسته و نماز می خونه .باید براش سجاده بیاندازم والا مهرو سجاده منو بر می داره و شروع به نماز خوندن می کنه . در ضمن جدیدا سلام هم یاد گرفته ولی هنوز خوب ادا نمی کنه و صلوات هم به مدل خودش یاد گرفته و می فرسته .    
27 آذر 1390