محمدفوادمحمدفواد، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

محمد فواد گل مامان و بابا

تاثیرات تلویزیونی

دیشب شبکه نمایش فیلم رئیس بزرگ بروسلی را نشان داد و محمدفواد با یک دقت خاصی این فیلم را نگاه می کرد و در زمان نمایش فیلم حسابی ساکت بود و ما هم کاری بهش نداشتیم . ولی بعد از فیلم حسابی هیجانی شده بود و حرکات بروسلی را بر روی من پیاده می کرد خلاصه کلی با ضرباتش من رو مورد نوازش قرار داد  و با هر ضربه صدای ضربه روهم در می آورد . خلاصه متوجه شدم که این فیلمها براش خیلی خوب نیست و همون کارتون ببینه بهتره. ...
25 دی 1390

اسب سواری محمدفواد

مدتی پیش به یک اردوگاه تفریحی رفتیم و محمد فواد برای اولین بار سوار اسب شد و دو دور با اسب چرخید البته در این مدت بابا هم دنبال اسب می دوید که یک وقت نیفته ، خلاصه اون روز کلی کیف کردندوکلی هم بازی کردند . ...
6 دی 1390

به یاد مادر بزرگ خوب

امروز سالگرد فوت مامان بزرگ محمد فواد و زینب بود و همگی با هم به بهشت زهرا رفتیم و مراسمی برای مادربزرگشون گرفتیم . محمد فواد هم طبق معمول بعد از چند دقیقه نشستن در کنار قبر خسته شد و شروع کرد به بازی کردن با بچه های هم سن وسالش اما زینب تا آخر برنامه نشست و بعدش قبر مادربزرگشو شست و با گل تزئین کرد. زینب با اینکه مادربزرگشو ندیده ولی اونو خیلی دوست داره. مادربزرگ خوبشون که استاد قران هم بود قبل از اینکه نوه هاشو ببینه و قبل از اینکه حتی عروسی بچه هاشو ببینه در جوانی یعنی سن ٣٨ سالگی به رحمت خدا رفت . قطعا اگر الان بود چقدر خوشحال می شد وقتی نوه های گلشو می دید . ولی افسوس. روحش شاد. ...
5 دی 1390

محمد فواد و تماشای تلویزیون

محمد فواد علاقه زیادی به تماشای تلویزیون داره و چنان به تلویزیون خیره می شه که هر چه صداشم می کنیم متوجه نمی شه. دیشب مامان محمد فواد برد بخوابوندش ولی مدتی بعد دیدم صدایی می آد نگاه کردم دیدم بغلم دستم نشسته و تلویزیون نگاه می کنه .
3 دی 1390

تصادف در خونه و زخمی شدن محمدفواد

امروز بعد از ظهر محمد فواد و زینب بازی می کردند . زینب کامیون بزرگ محمد فواد را به سه چرخه بسته بود و محمد فواد رو که توی کامیون نشسته بود می کشید یک دفعه محمدفواد بلند شد و افتاد خورد به میله سه چرخه و تیزی میله دهنش را از بیرون و داخل زخم کرد کلی خون از دهنش اومد و حسابی ما را ترسوند . بردمش حمام تا خون دهنش بند بیاد البته گریش زود تمام شد ولی خواهرش کلی براش گریه کرد .آثار این تصادف رو صورتش مونده و از داخل هم دهنش زخمی شده است. انشاالله که زودتر خوب بشه و امیدوارم از این به بعد هم محمدفواد و هم زینب موقع بازی دقت بیشتری کنند.
28 آذر 1390

محمد فواد عزیز

محمدفواد هر وقت که من یا مادرش نماز می خونیم می آد کنارمون می ایسته و نماز می خونه .باید براش سجاده بیاندازم والا مهرو سجاده منو بر می داره و شروع به نماز خوندن می کنه . در ضمن جدیدا سلام هم یاد گرفته ولی هنوز خوب ادا نمی کنه و صلوات هم به مدل خودش یاد گرفته و می فرسته .    
27 آذر 1390

محمد فواد بيمار شده

محمدفواد چند روزه سرما خورده و صداش گرفته و گلوش درد می کنه  و نمی تونه جیغ بزنه، زینب هم مثل داداشش سرما خورده و همش سرفه می کنه انشاالله که زودتر هر دوشون خوب شن براشون دعا کنيد. انشالله هيچ بچه اي بيمار نشه
19 آذر 1390

در عزاي امام حسين

محمد فواد در ماه محرم تقريبا هر شب به همراه بابا و مامان و زينب به  هيات هاي عزاداري رفت و براي سيد و سالار شهيدان وياران باوفايش سينه زني کرد امسال اولين سالش بود که متوجه مي شد و همراه بقيه سينه زني مي کرد البته بعضي وقتها هم حوصلش سر مي رفت و بازي مي کرد کلي هم دوست در هيات پيدا کرد.  اميدوارم هميشه پيرو راه اهل بيت عليهم السلام  باشه ...
18 آذر 1390

دو دوست خوب

محمد فواد و خواهرش همديگر رو خيلي دوست دارند و زينب خانم دائم مواظب برادرش هست و دائم با هم بازي مي کنن و اصلا اهل دعوا نيستند و اگر محمد فواد کوچکترين مشکلي پيدا کنه زينب انقدر ناراحت مي شه که براي داداشش گريه مي کنه محمدفواد هم  همه جا از زينب در برابر بچه هاي ديگه حمايت مي کنه. ...
15 آذر 1390

محمدفواد خوبم یکساله شد

محمدفواد امروز یکساله شد و قراره براش تولد بگیریم و اقوام رو دعوت کنیم. محمدفواد پسر خیلی خوبی هست و به حرف بابا و مامان گوش می ده. فقط بعضی وقتها جیغ می زنه که قول داده دیگه جیغ نزنه البته بخاطر این جیغ می زنه که نمی تونه حرف بزنه. ولی من و مامانی خیلی دوسش داریم و محمد فواد هم پسر بسیار مودبی هست.
23 فروردين 1390